توجه توجه این کار خودمه

دیار نقاشان

توجه توجه این کار خودمه

 

دخترک با اضطراب چشمهایش را باز کرد ته دلش آرزو کرد ای کاش هیچ وقت صبح نمی شد،ای کاش ماه وستاره ها واسه همیشه ی همیشه تو دل آسمون دیده می شدند،ای کاش می شد زمان را به وقت آرامش نگه داشت........

 

به وقت سکوت......

 از صداهای دور و برش بیزار بود انگار با پتک محکم به سرش می کوبیدند،دخترک بلند شد اما رمقی واسه قدم برداشتن نداشت خسته بود خیلی.......

رفت جاییکه اگه تنها نیست لااقل آدمای دور و برش غریبه باشند......

نشت و زد زیر گریه آرام و بی صدا.......نفس کم آورد..........به هق هق افتاد،ولی دلش آروم نشد با خودش گفت یعنی از این همه بنده ی خدا یکی نیست که به من کمک کنه؟؟؟؟؟؟

چشمهایش را بست....فقط باید از خدا توقع داشته باشی

.......فقط خدا.......چشمهای پر از اشکش را به آسمون دوخت و گفت:ولی خدایا من....من دستام کوچیکه ....خیلی کوچیکه من که دستام به تو نمی رسه.....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 16 / 8 / 1390برچسب:, ] [ 12:26 قبل از ظهر ] [ نقاش واژه ها ] [ ]